شانزدهیمن جلسه از سلسله نشست های تحلیل رمان ـ انجمن صلصال

.این نشست با حضور شخصیت های ادبی مقیم اوپسالا و استکهلم، با حضور دانشجویان برگزار می شود
.رمان زن در ریگ روان اثر كوبو آبه برای شانزدهمین نشست انتخاب گردیده است


قسمت هایی از متن کتاب زن در ریگ روان

نفهمیدم. اما گمانم زندگی چیزی نیست که آدم بتواند بفهمد. همه جور زندگی هست، و گاه طرف دیگر تپه سبز تر به نظر می رسد. چیزی که برایم مشکل تر از همه است، این است که نمی دانم اینجور زندگی به کجا می کشد اما ظاهرا آدم هرگز نمی فهمد، صرف نظر از اینکه چه جور زندگی کند. به هر حال چاره ای جز این احساس ندارم که بهتر است چیزهای بیشتری برای سرگرمی داشته باشم

گودال های برهنگی حالا در یک ردیف سمت چپ جاده بود. زنبیل‌کش‌ها جابه‌جا کوره‌ راه‌های چندشاخه ساخته بودند، و آن طرف‌تر کیسه‌ های شن نخ‌نما نشانه نزدیکی گودال‌ها بود. از دیدن این صحنه دلش به درد آمد. در بعضی جاها نردبان طنابی به دور کیسه‌ها نبود اما در بیشترشان بود. با خود گفت برده‌ها کم نیستند و دیگر تمایل به گریز را از دست داد. هیچ لزومی نداشت در فرار عجله به خرج دهد. در بلیت دوسره‌ای که حالا در دست داشت، مقصد و زمان سفر خالی گذاشته شده بود تا به دل‌خواهش پر کند. به علاوه پی برد دلش دارد می‌ترکد که با کسی از تله آب حرف بزند. اگر می‌خواست رازش را فاش کند، شنونده‌هایی بهتر از دهاتی‌ها پیدا نمی‌شد

عشق به زادوبوم و تعهد، فقط در صورتی معنا می دهد که آدم با دست کشیدن از آن، چیزی را از دست بدهد

اگرچه بسیاری از اتفاقات زندگی، خارج از حیطهٔ قدرت و خواستِ انسان رقم می‌خورند، اگرچه بسیاری از تلاش‌های انسان نافرجام‌اند، اما در نهایت این خودِ شخص است که تصمیم می‌گیرد چگونه زندگی کند

اگر معیاری برای عادی بودن نباشد، غیرعادی بودن معنایی ندارد

اگر زندگی فقط از چیزهای مهم ساخته شده باشد، به راستی خانه شیشه ایِ خطرناکی خواهد بود که کمتر می توان بی پروا دست به دستش کرد. اما زندگی روزمره دقیقاً شبیه این عنوان ها بود و بنابراین هرکس، با دانستن بی معنایی وجود، مرکز پرگارش را در خانه خود می گذارد


Tid: Fredag 2020-08-07 från kl.18:30 – 20:30

Plats: trädgårdsstaden (stadspark) Uppsala


.نوت: علاقمندان مطالعات ادبی و ادبیات داستانی می توانند آزادانه درین نشست ها شرکت کنند


Posted

in

by

Tags: