هجدهمین جلسه از سلسله نشست های تحلیل رمان- اتحادیه‌ی صلصال

به هجدهیمن جلسه از سلسله نشست های تحلیل رمان ـ اتحادیه‌ی صلصال خوش آمدید
این نشست با حضور شخصیت های ادبی مقیم اوپسالا و استکهلم، با حضور دانشجویان برگزار می شود
رمان زمستان اثر سید ضیا قاسمی برای هجدهمین نشست انتخاب گردیده است

از متن کتاب

از کلکین به بیرون نگاه می‌کنم. به تاریکی غامضی که همه جا را گرفته است. چندم ماه است امشب که مهتاب در آسمان نیست؟ شبی که از پیش نفرهای جنرال گریختم مهتابی بود. مهتاب کامل نبود. اما آن‌قدر بود که در نورش پیش پاهایم را دیده بتوانم.
وقتی با مشت به دروازه کوبیدند، به بام برآمدم و خَپ‌خَپ‌‌، بام به بام از ‌خانه‌ها‌‌ گذشتم و خودم را تا نزدیک‌های سر کوچه رساندم. روی یکی از بام‌ها که نتوانستم تشخیص بدهم از کدام خانه است، سمت کوچه‌ی پشتی، به لبه‌ی بام رفتم. خم شدم و ته و بالای کوچه را نگاه کردم. تاریک بود. غیر از صدای گریه‌ی نوزادی از داخل خانه‌ای که روی بامش بودم، صدایی نمی‌‌شنیدم و در آن نزدیکی‌ها کسی هم دیده نمی‌شد. پایین دیوار را را نگاه کردم. دیوار زیاد بلند معلوم نمی‌شد. از داخل خانه صدای مرد خانه را شنیدم که گویا به زنش ‌گفت کودک را آرام کند. با دست‌هایم از سر دیوار بام محکم گرفتم و بدنم را به پایین لغزاندم. از دیوار آویزان شدم و خودم را در کوچه‌ انداختم


Posted

in

by

Tags: